کد مطلب: ۲۶۶۹
تعداد بازدید: ۳۷۱۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۹ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۳
قصه‌های قرآن| ۵۴
فرعون با کمال غرور و گستاخى به وزیرش هامان گفت: قصر و برجى بسیار بلند، براى من بساز، تا بر بالاى آن روم و خبر از خداى موسى بگیرم، به گمانم موسى از دروغ‌گویان است.
مأموریّت موسى و هارون براى دعوت فرعون
حضرت موسى(ع) به مصر نزدیك شد، خداوند به هارون برادر موسى كه در مصر زندگى می‌کرد، الهام نمود كه برخیز و به برادرت موسى(ع) بپیوند.
هارون به استقبال برادر شتافت و كنار دروازه مصر، با موسى ملاقات كرد، همدیگر را در آغوش گرفتند و با هم وارد شهر شدند.
یوكابد مادر موسى از آمدن فرزندش آگاه شد، دوید و موسى(ع) را دربركشید و بوسید و بویید.
حضرت موسى(ع) برادرش هارون را از نبوت خود آگاه ساخت و سه روز در خانه مادر ماند و در آنجا با بنی‌اسرائیل دیدار كرد و مقام پیامبرى خود را به آن‌ها ابلاغ نمود و به آن‌ها گفت: «من از طرف خدا به ‌سوی شما آمده‌ام تا شما را به پرستش خداوند یكتا دعوت كنم.»
آن‌ها دعوت موسى را پذیرفتند و بسیار شاد شدند.
از جانب خداوند به موسى(ع) خطاب شد كه همراه هارون نزد فرعون بروید، و او را با نرمى و اخلاق نیك به‌ سوی خدا دعوت كنید، شاید پند گیرد و ایمان آورد.
موسى و هارون عرض كردند: «پروردگارا! از این می‌ترسیم كه او بر ما پیشى گیرد یا طغیان كند.»
خداوند فرمود: «نترسید من با شما هستم، همه ‌چیز را می‌شنوم و می‌بینم.»[1]
موسى و هارون با زحمات بسیار توانستند با شخص فرعون روبرو شوند، آن دو، دعوت خود را در پنج جمله كوتاه اما پر محتوا و قاطع بیان كردند:
1 - ما فرستادگان پروردگار توایم.
2 - بنی‌اسرائیل را همراه ما بفرست و به آن‌ها آزار نرسان.
3 - ما بیهوده و بی‌دلیل سخن نمی‌گوییم، بلكه از طرف پروردگارت نشانه (و معجزه‌ای) براى تو آورده‌ایم.
4 - سلام و درود بر آن‌ها كه از راه هدایت پیروى می‌کنند.
5 - به ما وحى شده است كه عذاب الهى دامان ‌کسانى را كه آیاتش را تكذیب كنند، و سركشى نمایند خواهد گرفت.
فرعون: اى موسى! پروردگار شما كیست؟
موسى: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرینش او بود داده، سپس راهنمایی‌اش كرده است.
فرعون: پس تكلیف پیشینیان ما چه خواهد شد كه به خدا ایمان نیاوردند؟
موسى: آگاهى مربوط به آن‌ها نزد پروردگارم در كتابى ثبت است، پروردگار من هرگز گمراه نمی‌شود و فراموش نمی‌کند.
همان خدایى كه زمین را براى شما محل آسایش قرارداد، و راه‌هایی را در آن پدید آورد، و از آسمان آبى فرستاد كه به ‌وسیله آن، انواع گوناگون گیاهان را (از خاك تیره) برآوردیم....[2]
فرعون خیره‌سر در برابر گفتار منطقى و نرم موسى(ع) و هارون نه‌ تنها هیچ‌گونه تمایلى نشان نداد، بلكه به رجال و شخصیّت‌های اطراف خود رو كرد و گفت:
«یا اَیُّها المَلَأُ ما عَلِمتُ مِن الهٍ غَیرِی؛»
«اى جمعیّت (درباریان) من معبودى جز خودم براى شما سراغ ندارم.»[3]
سپس فرعون با کمال غرور و گستاخى به وزیرش هامان گفت: قصر و برجى بسیار بلند، براى من بساز، تا بر بالاى آن روم و خبر از خداى موسى بگیرم، به گمانم موسى از دروغ‌گویان است.
هامان دستور داد در زمین بسیار وسیعى، به ساختن كاخ و برجى بلند مشغول شدند، پنجاه‌ هزار بنّا و معمار مشغول كار گشتند و ده‌ها هزار كارگر، شبانه‌روز به ‌کار خود ادامه دادند، و در همه ‌جا سروصدای آن پیچید. به گفته بعضى، معماران آن را چنان ساختند كه از پله‌های مارپیچ آن، مرد اسب‌سواری می‌توانست بر فراز برج قرار گیرد.
پس از پایان كار ساختمان، فرعون شخصاً بر فراز برج رفت، نگاهى به آسمان كرد، منظره آسمان را همان‌گونه دید كه از روى زمین صاف معمولى می‌دید، تیرى به كمان گذاشت و به آسمان پرتاب كرد، تیر بر اثر اصابت به پرنده (یا طبق توطئه قبلى خودش) خون‌آلود بازگشت، فرعون از فراز برج پایین آمد و به مردم گفت: «بروید فكرتان راحت باشد، خداى موسى را كشتم.»
فرعون با این‌گونه تزویر و نیرنگ و نمایش قدرت، به عوام‌فریبی پرداخت و مدّتى با این حركات بیهوده، مردم را به امور پوچ و توخالى، سرگرم كرد و با این سرگرمی‌های خنده‌آور، می‌خواست مردم را از موسى و خداى موسى(ع) غافل و بی‌خبر سازد و با ایجاد مسائل انحرافى، آن‌ها را از مسائل اصلى دور نگه‌ دارد، ولى به قدرت الهى برج آسمان‌خراش او به لرزه افتاد و فرو ریخت و جمعى در میان آن كشته شدند.[4]
طبق بعضى از روایات، جبرئیل از سوى خدا به‌ سوی آن برج آمد و با پر خود به آن زد، برج سه قسمت شد و هر قسمتى به ‌جایی سقوط كرد.[5]
 
پیروزى عصاى موسى(ع) و ایمان ساحران
موسى(ع) در ملاقات با فرعون، نخست با استدلال و منطق، او را به‌ سوی خداى یكتا دعوت كرد و به همه حاضران نشان داد كه دعوت او بر اساس استدلال محكم و منطق نیرومند است.[6] ولى فرعون، موسى(ع) را تهدید به زندان كرد و او را مجنون خواند.[7]
اینجا بود كه موسى(ع) صحنه مبارزه با فرعون را عوض كرد و با تكیه بر قدرت الهى، از طریق معجزه وارد شد و به فرعون گفت: حتى اگر نشانه‌ آشکاری براى رسالتم برایت بیاورم، نمی‌پذیری؟
فرعون گفت: اگر راست می‌گویی آن را بیاور.
در این هنگام، موسى(ع) عصاى خود را به زمین انداخت. ناگاه دیدند كه آن عصا به ‌صورت مارى بزرگ آشكار شد. سپس موسى(ع) دستش را در گریبان خود فرود برد و بیرون آورد. همه حاضران دیدند كه دست او سفید و درخشنده گردید (به‌ گونه‌ای كه نور خیره‌کننده آن به‌ سوی آسمان كشیده شد.
فرعون به اطرافیان گفت: «این (موسى) ساحر آگاه و ماهرى می‌باشد!! می‌خواهد با سحر خود شما را از سرزمینتان بیرون كند، شما چه نظر می‌دهید؟»
اطرافیان گفتند: «موسى و برادرش (هارون) را مهلت بده و مأمورانى را در تمام شهرها بسیج كن تا به جستجوى ساحران بپردازند و هر ساحر آگاه و زبردستى دیدند نزد تو بیاورند.»
فرعون، همین ‌کار را كرد و همه ساحران براى روز معیّنى جمع آورى شده[8] و به مصر آمدند.
از محمّد بن اسكندر نقل شده كه از میان آن‌ها هفت هزار ساحر[9] را برگزیدند و از میان هفت هزار ساحر، هفتصد ساحر و از هفتصد ساحر هفتاد ساحر را كه از همه استادتر و زبردست‌تر بودند انتخاب نمودند.[10]
روز موعود فرا رسید. ده‌ها هزار - بلكه صدها هزار - نفر براى تماشا اجتماع كردند. فرعون و اطرافیان در جایگاه مخصوص قرار گرفتند، در این هنگام ساحران با غرور مخصوصى به موسى(ع) گفتند: «یا تو آغاز به ‌کار كن و عصا را بیفكن و یا ما آغاز می‌کنیم وسایل خود را می‌افکنیم.»
موسى(ع) با خونسردى مخصوصى پاسخ داد: شما كار خود را آغاز كنید.
ساحران طناب‌ها و ریسمان‌ها و عصاهاى خود را به میدان افكندند و با چشم‌بندی مخصوص، سحر عظیمى را نشان دادند.
صحنه‌ای كه ساحران به وجود آوردند بسیار وسیع و هولناك بود[11] و به‌ قدری به پیروزى خود مغرور بودند كه گفتند:
«بِعِزَّةِ فِرعَونَ إنَّا لَنَحنُ الغالِبُونَ؛»[12]
«به عزت فرعون، قطعاً ما پیروز هستیم.»
وسایلى كه ساحران به میدان افكندند به ‌صورت مارهاى بسیار بزرگ و گوناگونى درآمدند و بعضى سوار بر بعضى دیگر می‌شدند و خلاصه غوغا و محشرى برپا شد.[13]
ساحران ‌که هم تعدادشان بسیار بود هم در فن چشم‌بندی و شعبده‌بازی و استفاده از خواص مرموز فیزیكى و شیمیایى آگاهى زیادى داشتند، با اعمال عجیب خود توانستند همه تماشاچیان را مجذوب و شیفته خود كرده و در آن‌ها نفوذ كنند.
غریو شادى از فرعونیان برخاست و از هر سو نعره مستانه سر دادند. در این غوغا و هیاهوى عجیب و گسترده، موسى(ع) كه تک‌ و تنها همراه برادرش هارون بود، ترس خفیفى در دلش به وجود آمد.[14] در این هنگام خداوند به موسى(ع) وحى كرد:
«نترس! قطعاً برترى و پیروزى با تو است.»
«وَ اَلقِ مَا فِی یَمینِكَ تَلقَفُ ما صَنَعُوا؛»[15]
«عصایى را كه در دست راست دارى بیفكن كه تمام آنچه را ساحران ساخته‌اند مى‌بلعد.»
موسى(ع) عصاى خود را افكند. آن عصا به اژدهاى عظیمى تبدیل شد و به‌ جان مارها و اژدهاهاى مصنوعى ساحران افتاد و همه را بلعید. حتى یك عدد از آن‌ها را به‌ عنوان نمونه باقى نگذاشت.
تماشاچیان آن‌چنان هولناك و وحشت‌زده شده بودند كه پا به فرار گذاشتند.
جمعیت بسیارى در زیر دست و پاى فراركنندگان ماندند و كشته شدند. فرعون به ‌گونه‌ای مرعوب و منكوب شد كه اختیار از او سلب شد و اسهال عجیبى گرفت و عقل از سرش پرید...
به ‌این ‌ترتیب موسى(ع) پیروز و ساحران درمانده و مغلوب شدند.
ساحران با خود گفتند: قطعاً تبدیل عصاى موسى به اژدها، از نوع سحر نیست، اگر سحر می‌بود، وسایل ما را نمی‌بلعید و نابود نمی‌کرد. رؤساى ساحران ‌که چهار نفر بودند به همراه 72 نفر از ریش‌سفیدان معروف آن‌ها به حقانیّت موسى(ع) پى برده و ایمان آوردند و به دنبال آن‌ها همه ساحران به خداى موسى(ع) معتقد شدند.
فرعون آن‌ها را تهدید به اعدام همراه شكنجه كرد، ولى ایمان به موسى(ع) آن‌چنان در قلوب آن‌ها جاى گرفت كه از تهدیدهاى فرعون ترسى نداشتند و در راه ایمان خود استوار و محكم باقى ماندند. قرآن در این‌باره چنین می‌گوید:
همه‌ی ساحران در برابر خداى موسى(ع) به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار موسى و هارون ایمان آوردیم.
فرعون گفت: آیا قبل از آنكه به شما اجازه دهم ایمان آوردید؟ قطعاً او (موسى) بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته، به‌ یقین دست و پاى شما را به‌ طور مخالف قطع می‌کنم و بر فراز شاخه‌های نخل به دار می‌آویزم و خواهید دانست کدام‌ یک از ما مجازاتش دردناک‌تر و پایدارتر است.
ساحران ایمان آورنده به فرعون گفتند: به خدایى كه ما را آفریده، هرگز تو را بر دلایل روشنى كه به ما رسیده، مقدّم نخواهیم داشت، هر حكمى می‌خواهی صادر كن كه تنها می‌توانی در زندگى دنیا داورى كنى.
ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهان و آنچه را از سحر بر ما تحمیل كردى ببخشد و خدا بهتر و باقی‌تر است... هر مجرمى كه در محضر پروردگارش حاضر شود، آتش دوزخ براى اوست كه نه در آن می‌میرد و نه زنده می‌شود...[16]
 
 پی‌نوشت‌ها:
[1] سوره طه، آیه 42 تا 46.
[2] سوره طه، آیه 56 تا 64.
[3] قصص، 38
[4] اقتباس از تفسیر ابوالفتوح رازى، ج 8، ص 464؛ تفسیر نمونه، ج 12، ص 85 تا 88.
[5] بحار، ج 13، ص 151.
[6] این استدلال، در آیه 23 تا 28 سوره شعرا آمده است.
[7] شعرا/ 29 تا 28.
[8] مضمون آیه 30 تا 38 سوره شعرا، و آیه 109 تا 111 سوره اعراف.
[9] در تعداد و چند نفر بودن ساحران اختلاف مى‌باشد.
[10] بحار، ج 13، ص 148.
[11] چنان ‌که در آیه 116 سوره اعراف آمده: «وَ جاؤُوا بِسِحرٍ عَظیمٍ.»
[12] شعرا/ 44.
[13] بحار، ج 13، ص 149.
[14] طه/ 67، امیرمؤمنان(ع) فرمود: «موسى(ع) به خاطر خودش احساس ترس نكرد، بلكه از آن می‌ترسید كه جاهلان غلبه كنند و طاغوت‌های گمراه پیروز شوند.» (نهج‌البلاغه، خطبه 6).
[15] طه / 69.
[16] طه: 70 تا 74؛ سرانجام فرعون آن ساحران مؤمن را در همان روز به دار آویخت و همه را به شهادت رسانید. (بحار، ج 13، ص 150؛ تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 464)
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

محمّد محمّدی اشتهاردی

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۴۳ - ۱۳۹۹/۱۱/۱۴
0
0
بذ
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: